رفتی و وطنی در سوگت نشست
چه میتوان کرد وقتی معشوق، سیمینِ همیشه عاشق را صدا میزند. وقتی لحظهی دیدار فرامیرسد.
آن زمان که خواندن را با هوای گریهات آغاز کردم، کلام تو صدای مرا تا گرمترین و امنترین نقطهی قلبها برد و در این شبها که چرا رفتیات را بر صحنه فریاد میکشم، باز این نگین شعر توست که بر صحنهها میدرخشد. این چه سرّی است در سرنوشت من که هر بار با شعر تو محبوب میشوم. در فهم من تنها جادوی عشقی است که در شعر تو زندگی میکند. رفتی و وطنی در سوگت نشست.
– همایون شجریان