يك گردآوري در مورد وضعيت زنان از پهلوي دوم تا امروز
دوستان اين يك گردآوري است در مورد علل سقوط رژيم پهلوي، وضعيت زنان در اواخر رژيم پهلوي و بالاخره وضعيت زنان عمدتا در ابتداي انقلاب اسلامي. برخي از قوانين در طي اين سي و اندي سال تغييراتي كردهاند كه تا آنجا كه گردآوردنده اطلاع داشته آن را ملحوظ كرده است اما بديهي است كه حتما مواردي از قلم افتاده باشد. ممنون خواهيم شد اگر موردي به ذهنتان رسيد به اطلاع فرستنده مطلب برسانيد به دست گردآوردنده خواهد رسيد. در زمينههاي ديگري همچون وضعيت اقتصادي زنان، جنبش زنان و غيره به احتمال زياد تلاشهايي خواهد شد كه بتدريج برايتان فرستاده خواهد شد. اميدوارم اين تلاش به درد شما هم بخورد.
قبل از ملي شدن نفت در دوران مصدق كمپاني نفت جنوب كه متعلق به انگليسها بود بيشتر از 259 هزار كيلومتر اراضي نفت خير را درتحت اختياز و امتياز خود داشت وبيش از 300 دكل نفت در اين اراضي نصب كرده بود. كمپاني مزبور يك پالايشگاه نفتي در آبادان كه از بزرگترين پالايشگاههاي جهان بود بيش از 2700 كيلومتر لوله كشي، بيش از صد كشتي نفتكش و 100 هزار وسيله نقليه در اختيار داشت. كمپاني مزبور در اراضي تحت امتياز خود پليس مخصوصي مستقر ساخته بود و چند فرودگاه و ايستگاه راديو تاسيس كرده بود. كمپاني نفت از سال 1914 الي 1950 بيش از 324 ميليون تن نفت از ايران خارج كرد و در حدود 5 ميليارد دلار درآمد خالص بدست آورد و فقط 8 درصد از اين درآمد را به عنوان حقالامتياز بدولت ايران پرداخت كرده بود. يك متخصص امريكايي نفت ميگويد: كمپاني نفت انگليس و ايران اولين سرمايهگذاري خود را كه در حدود 100 ميليون دلار بود در عرض 25 تا 30 جبران كرد ودرآمدي كه از آن تاريخ ببعد نصيب كمپاني مزبور شد 25 برابر سرمايه گذاري اوليه بود.
جنبش ملي نفت خواستار آن شد كه هرگونه ادعاي بيجاي كمپانيها نفتي امپرياليستها در مورد حق تقدم در فروش نفت و فرآوردههاي نفتي به شكل انحصاري، بي پايه و غيرقانوني اعلام شود. در قانون ملي شدن صنعت نفت كه به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد قيد شده بود كه ايران موظف است نفت را فقط به كشورهاي غربي بفروشد. ولي در شرايط اوج جنبش ضد امپرياليستي در كشور، دولت ايران از قبول چنين پيشنهادي امتناع كرد. دولت ايران اداره تاسيسات نفتي، اكتشاف و استخراج و همچنين اداره پالايشگاه را بدست خود گرفت. پرچم ملي ايران برفراز محل هيئت مديره شركت سابق نفت و ساير تاسيسات نفتي به اهتراز درآمد؛تابلوهاي شركت نفت انگليس و ايران جاي خود را به تابلوهاي شركت ملي نفت ايران داد.
همزمان با اين اقدامات دولت انگليس با پشتيباني دولت امريكا مسئله اختلاف نفتي باايران را به دادگاه بينالمللي لاهه واگذار كرد. دادگاه مزبور در تاريخ 5 ژوئيه 1951 (1330) ضرورت حل مسئله مورد اختلاف ميان دو دولت را تاييد كرد. تصميم دادگاه بينالمللي لاهه دولت ايران را موظف ميكرد تا هيچگونه اقدامي كه منجر به تغيير اوضاع به ضرر كمپاني نفت انگليس و ايران شود و سطح بهرهبرداري كمپاني مزبور را از ميزان اول ماه مه 1951 پايين تر بياورد انجام ندهد. به عبارت ديگر دادگاه لاهه بينالمللي بدستور انگلستان و امريكا طلب ميكرد تا تسلط بيبند وبار كمپاني نفت انگليس و ايران برمنافع نفت جنوب به حال خود باقي بماند.
دخالت امپرياليستهاي امريكايي و تصميم دادگاه بينالمللي لاهه باعث تشكيل ميتنگها و اعتراضات پرشور مردم در تهران شد. جوامع مترقي و مطبوعات ايران تلاشهاي امپرياليستها را مخالف حقوق بينالمللي و حق حاكميت ايران ميدانستند. مردم ايران دادگاه لاهه را عامل دست نشاندۀ امپريالستهاي امريكا و انگليس و فاقد صلاحيت بررسي مسئلۀ نفت ميدانستند. در همان موقع مصدق موافقت خود را با پذيرفتن «هريمن» كه يكي از نمايندگان عمده انحصارات امريكا در دولت ترومن بود اعلام داشت. تظاهرات عظيمي با شركت صدها هزار نفر از مردم عليه اين اقدام و ورود هريمن به ايران به راه انداخته شد (17 ژوئيه 1951). تظاهر كنندگان خواهان اجراي فوري و بدون قيد و شرط قانون ملي شدن صنايع نفت، بيرون كردن «هريمن» از ايران، خروچ كشتيهاي قواي نظامي امپرياليستها از آبهاي ساحلي ايران و آزادي فعاليت احزاب و اتحاديههاي كارگري بودند. بنابه دستور رئيس شهرباني كل كشور كه تابع دستورات وزير كشور دولت مصدق يعني سرلشكر زاهدي معروف بود افراد پليس و سربازان مسلح به سوي تظاهركنندگان تيراندازي كردند و آنان را به مسلسل بستند. در نتيجه اين حمله پليس (بنا به نوشته روزنامه طلوع 17 ژوئيه 1951) بيش از 100 نفر كشته و 500 نفر زخمي شدند. در تهران حكومت نظامي اعلام شد. بيش از 20 روزنامه مترقي توقيف گرديد و بازداشتهاي دستهجمعي به راه افتاد. پيگرد و بازداشت شركت كنندگان در جنبش دمكراتيك و ضد امپرياليستي در شهرستانها نيز آغاز شد.
مذاكرات هريمن با دولت مصدق به نتيجه دلخواه دولتهاي امريكا و انگليس منجر نشد و اين دو دولت در اقدام بعدي عليه دولت ايران به شوراي امنيت سازمان ملل متحد شكايت كردند. اين دو كشور سعي ميكردند با فشار آوردن به دولت ايران، دولت ايران را وادار كنند كه واگذاري اداره صنايع نفت ايران به «كمپاني بينالمللي» را بپذيرد. ولي اين بار نيز مصدق نخست وزير ايران از قبول چنين پيشنهادي خودداري كرد و آن را مغاير منافع ملي ايران دانست. تحريم و محاصره اقتصادي ايران توسط انگليس و با حمايت امريكا نتيجهاي نداد و دولت مصدق در نتيجه فشار نيروهاي ميهنپرست و دخالتهاي علني و شديد انگلستان در ايران در اكتبر 1952 (1931) قطع روابط ديپلماتيك با انگلستان را اعلام نمود و نمايندگان انگليس را از ايران اخراج كرد.
از آنجا كه دولت مصدق نسبت به سياستهاي امپرياليستي و توسعه طلبانه امريكا در ايران به جنبههاي سازش كارانه تمايل داشت وسعي ميكرد با گرفتن قرضه و كمكهاي مالي از امريكا از مشكلات مالي و اقتصادي رهايي يابد و در زمان وي فعاليتهاي همه جانبه اصل چهار ترومن[1] به نحو وسيعي افزايش يافت، ميسيونهاي نظامي امريكا در ارتش و ژاندارمري ايران فعاليت خود را توسعه دادند و حتي تعداد مستشاران نظامي نيز افزايش يافت. در آورين 1952 بين مصدق و هندرسن سفير كبيرامريكا در ايراننامههايي مبادله شد و دولت مصدق ايالات متحده امريكا را مطمئن ساخت كه «ايران از هرجانبي كه مورد تجاوز و حمله قرار گيرد؛ از كمكهاي نظامي امريكا استفاده خواهد كرد. پس از مبادله اين نامهها كمكهاي نظامي و فعاليت هيئت نظامي امريكا در ايران دوباره شروع شد. بنابراين امپرياليستهاي امريكايي در حيات سياسي ايران نقش امپرياليسم درجه اول را تصاحب كردند و از آنجا كه هدف مطلوبشان دست اندازي به منابع نفت ايران بود و مصدق را سد راه خود ميدانستند به اين نتيجه رسيدند كه وي را بايد با زور قوه قهريه از كار بركنار نمود. به همين مناسبت آنها همراه با اعمال فشارهاي اقتصادي و مالي نقشه كودتاي نظامي را طرح ريزي كردند. مصدق بنا به پايگاه طبقاتي خود كه باعث ميشد عمدتا به بورژوازي و در بهترين حالت به بورژوازي ملي تكيه كند عملا با جنبش دمكراتيك همكاري نكرد و به عنوان رئيس دولت سعي در سركوب و خفه كردن آن داشت. جبهه ملي نيز كه زماني سخنگوي بورژوازي ملي بود با انشعابات و انحرافاتي كه در آن (در حمايت از امريكا) صورت گرفت عملا متحد و حامي خوبي براي مصدق نبود. به گونهاي كه در اواسط سال 1953 (1332) كه جناح راست جبهه ملي انشعاب كرد مصدق ديگر اميدي به مجلس دوره هفدهم نداشت؛ زيرا اكثريت نمايندگان اين مجلس به تحريك امپرياليستها و ارتجاع عليه سياست او و به نفع نزديكي با امپرياليستها قدعلم كرده و بناي مخالفت بااو را گذاشتند.
بنابراين در اواخر سال 1952 و اوايل 1953 امپرياليستهاي امريكايي و انگليسي درصدد برآمدند تا بااستفاده از مشكلات مالي و اقتصادي ايران؛ دولت مصدق را در مورد مسئلۀ نفت وادار به تسليم كنند. آنها در ماه فوريه سال 1953 پيشنهادات مشترك خود را تسليم دولت مصدق كردند اما اين پيشنهاد نيز بوسيله دولت مصدق پذيرفته نشد. سرانجام امپرياليستهاي ايالات متحده امريكا و انگلستان مصمم شدند كه دولت مصدق را با كودتاي نظامي ساقط كنند. محافل تبليغاتي امپرياليستهاي انگلستان و امريكا درست براي همين منظور تبليغات پردامنهاي در باره اينكه گويا خطر كمونيسم ايران را تهديد ميكند و لزوم تقويت حكومت شاه و حفظ تاج و تخت سلطنت براه انداختند.
در تاريخ 28 فوريه 1953 (1332)، در نتيجه تلاشهاي محافل ارتجاعي ارتش به سرپرستي زاهدي توطئهاي به منظور قتل مصدق چيده شد كه خنثي شد و عوامل آن دستگير شدند اما همه به زودي آزاد شدند. مصدق دربار را به دخالت در امور سياسي و نقض قانون اساسي و مشروطيت ايران متهم كرد. او همچنين اعلام كرد كه عاملين اخلال در مجلس هفدهم همگلي از ارتشيان وابسته به دربار بودند و بار ديگر به مردم روي آورد و از آنها خواست تا از لايحهاي كه به مجلس تقديم كرده بود پشتيباني كنند. مصدق در اين لايحه خواهان پست وزارت دفاع و فرماندهي عالي نيروهاي مسلح (كه در دست شاه بود) شده بود. دولت مجلس را كه به مركز دسيسههاي مرتجعين و امپرياليستها تبديل شده بود منحل كرد و دست به رفراندوم زد. اكثريت قريب به اتفاق مردم از تاريخ 4 الي 10 ژوئيه ميتينگ و تظاهرات عظيمي در تهران تشكيل دادند و در آن دهها هزار نفر شركت كردند. شركت كنندگان در تظاهرات تقاضا ميكردند كه مجلس منحل شود، مستشاران امريكايي از ايران اخراج شوند و كمكهاي امريكا به ايران قطع شود.
بنابران اميرياليستهاي امريكا وانگليس، مرتجعين داخلي؛ سردمداران رژيم بورژوا-فئودالي و تظاميان مرتجع عليه مصدق متحد شدند و باعث شدند كه فرمان عزل مصدق از نخست وزيري صادر شود و به جاي او زاهدي به نخست وزيري منصوب شود. سرهنگ نصيري فرمانده گارد شاهنشاهي در نيمه شب 16 اوت با تانك به خانه مصدق رفت تا او را دستگير و زنداني نمايد ولي در آنجا با مقاومت سربازان تحت فرماندهي سرتيپ رياحي رئيس ستاد ارتش دولت مصدق مواجه شد. سربازان گارد شاهنشاهي خلع سلاح شدند و خود نصيري و افسران همراه او بازداشت گرديدند. پس از اين تلاش ناموفق شاه از ايران فرار كرد.
خبر مربوط به تلاش براي كودتاي ارتجاعي عليه مصدق باعث تشكيل ميتينگها و تظاهرات ضد امپرياليستي و ضد سلطنتي شد و تودههاي وسيع مردم در تهران و شهرستانها در اين تظاهرات شركت كردند. حزب توده كه سازمانده عمدۀ اين تظاهرات بود تمامي تلاشش در حد انتشار بيانيه و ترتيب دادن تظاهرات محدود شد و تلاشي جدي براي متحد ساختن كليه نيروهاي ضد امپرياليستي و دموكراتيك به منظور مقاومت در مقابل توطئهها و يورشهاي جديد و بعدي امپرياليستها به عمل نياورد. به علاوه پس از توطئه پ6 اوت در ميان طرفداران مصدق نيز شكاف عميقي به وجود آمد و اختلافات ميان آنها افزايش يافت. كار به جائي رسيد كه در تهران بين گروههاي مختلف سياسي نزاع و زدو خورد بوجود آمد و امپرياليستها و مرتجعين به اين اختلافات دامن ميزدند.
پس از شكست توطئه اول كودتا دولت مصدق به دولت غيرفعالي مبدل شد و جبهه واحد ضد امپرياليستي عملا وجود نداشت. بنابراين ژنرال زاهدي و همدستان وي بار ديگر وارد عمل شدند و در شب 19 اوت به راحتي توانستند ايستگاه رايدو را اشغال كنندو زاهدي از پشت ميكروفون راديو سقوط دولت مصدق و نخست وزيري خود را اعلام نمود و حكومت را به دست گرفت. تمام موسسات و سازمانهاي دولتي بوسيله ارتش اشغال شد خانه مصدق بوسيله قواي مجهز به تانك و مسلسل محاصره و اشغال شد و خود مصدق و چند تن از وزراي وي بازداشت شدند. مطبوعات جهان حتي مطبوعات خود امريكا نقش امريكا را در اين كودتا بسيار پررنگ و اساسي ميدانند. پس از كودتاي ارتجاعي دولت ايالات متحده امريكا كه از دادن وام به دولت مصدق خودداري كرده بود فورا مبلغ 45 ميليون دلار به عنوان كمك بلاعوض و 45 ميليون دلار ديگر به عنوان جايزه نقدي براي ارتش و پليس وژاندارمري به دولت زاهدي داد.
به نوشته روزنامه فرانسوي «ابسرواتور» مورخ اول اكتبر 1953 ايالات متحده امريكا مبلغ 45 ميليون دلار به زاهدي داد تا او «كمونيستها را سركوب نمايد» و زمينه حل مسئله نفت، تجديد روابط ديپلماتيك با انگلستان؛ ضميمه كردن ايران به «جهان آزاد» و امضاي قرارداد نظامي با تركيه و ايالات متحده را فراهم نمايد.
پس از كودتاي نظامي 28 مرداد رژيم پليسي و ترور و وحشت در ايران برقار شد. اماكن تمامي روزنامههاي مترقي غارت شد. عده بيشماري از شركت كنندگان در جنبش و طرفداران مصدق بازداشت شدند. به ويژه اعضاي حزب توده به شديدترين وجهي تحت تعقيب قرار گرفتند.
كودتاچيان مصدق و همكاران او را به دادگاه نظامي كشانيدند. دادگاه مزبور نتوانست توطئه قتل مصدق را كه در ميان مردم محبوبيت زيادي پيدا كرده بود و به عنوان حامي منافع نفت ايران معروف و مشهور بود به مرحله اجرا در آورد. ولي آنها دكتر حسين فاطمي وزير خارجۀ دولت مصدق را محكوم به مرگ كرده و او را تيرباران كردند.
به نظر عدهاي از مورخين و محققين (حتي انواع روسي آنها) حزب توده ايران در مرحله ملي شدن صنايع نفت اشتباه بزرگي مرتكب شد؛ به اين معني كه جنبههاي ضد امپرياليستي بورژوازي ملي را درست ارزيابي نكرد و بورژوازي ملي را با بورژوازي كمپرادور يكي دانست. اين امر باعث چپ روي حزب توده ايران نسبت به جبهه ملي ، دولت مصدق و سياست او شد. اين امر باعث عدم شكل گيري يك جبهه متحد ضد استعماري شد و به نظر اين محققين اين يكي از علل عمده شكست جنبش رهايي بخش سال هاي 1950 تا 53 (1329-1332) بود.
امپرياليستها و ارتجاع ايران توانستند موقتا جنبش رهايي بخش مردم ايران سركوب كنند و مرحله جديدي در تاريخ معاصر ايران آغاز شد. مرحله تحكيم مواضع امپرياليسم، مرحله وابستگي شديد اقتصادي؛ سياسي و نظامي ايران به ايالات متحده امريكا؛ مرحله بحرانهاي شديد اقتصادي؛ سياسي، اجتماعي و خراب تر شدن وضع تودههاي مردم ايران.
ادامه دارد
[1] بر اساس اصل ترومن ايالات متحده امريكا هرساله مبلغي پول به اضافه كمكهاي تسليحاتي براي ريشه كن كردن كمونيسم به ايران ميداد