نویسنده برجسته ما محمود دولت آبادی خالق کلیدر نشان ادبیات شوالیه فرانسه دریافت کرد
……دولت ابادی : حقوق مدنی و انسانی من زیر پا له شده است!
اشاره : محمود دولت آبادی امروز نشان شوالیه هنر و ادب فرانسه را دریافت کرد…
شایگان دراین مراسم درباره این نویسنده خراسانی گفت: دولت آبادی مثل هر هنرمند راستینی، حساس، پراضطراب و مجروح از درد درون است…واما این درد های درون چیست که به قول صادق هدایت تن آدمی رامثل موریانه می خورد ….شاید انعکاس حرف های خالق کلیدردربرابرمسئولان اداره فرهنگ و ارشادبهحدکفی نشانگربرخی زاین تنکناها و دردها باشد ……باهم سخنان صریح و تلخ دولتآبادی راخطاب به مدیران ارشاد درباره کتاب تاز ه اش زوال کلنل ،سانسور ، حقوق معنوی نویسندگان ،وضعیت اسفناک نقد ادبی و… می خوانیم ………….سردبیر
“محمود دولتآبادی” در نشستی بهمناسبت هفته کتاب در بنیاد شعر و ادبیات داستانی گفت: من اهل گله نیستم. به راه عشق گام نهادیم و آمدیم و میرویم. اما من 30 سال است که در این جامعه زندگی و کار میکنم. من به این سرزمین تعلق دارم. من عاشق کشورم هستم. رمز اصلی این است. با این حال، در تمام مدتی که خانهنشین بودهام در میان تمام مقامات فرهنگی تنها با سه نفر صحبت داشتهام. یکی از آنها جواد فریدزاده اهل خراسان بود که با او گفتوگویی دوستانه داشتیم. یکی آقای درّی بود که رفتارش دوستانه نبود و سومین شخص آقای صالحی بود و هست که به اعتبار منش و عرق خراسانی بودن، یک جلسه گفتوگوی دوستانه داشتهایم…
وی ادامه داد: الان هم گله نمیکنم که سالهاست حقوق مدنی و انسانی من زیر پا له شده است. حق کار، بازنشستگی، بیمه نشر آثار، حق سرقت آثار من در سینما و تلویزیون زیر پا له شده است و در مسیر این زیر پا له شدهها سه بار سه کشور مهم دنیا از من دعوت رسمی کردند تا بروم و با زن و بچه در آنجا زندگی کنم، اما از آنها تشکر کردم و نرفتم…
نویسنده «کلیدر» ادامه داد: زمانی در این مملکت جنگ بود. من برای گرفتن مجوز انتشار آثارم به وزارت ارشاد رفتم. فردی که آن جا بود من را تهدید کرد. من به او گفتم فکر نکن با این تهدیدها من از این مملکت میروم و در کافههای پاریس مینشینم و به شما فحش میدهم. ما دو خط موازی هستیم که هیچگاه به هم نمیرسیم. زمان مشخص خواهد کرد که چه کسی وقتی موشکباران صدام به تهران برسد در این شهر میماند. گذشت و موشکباران صدام به تهران رسید ومن در زمان موشکباران با زن و سه بچهام در تهران ماندم اما نمیدانم آن فرد ماند یا رفت…
دولتآبادی سپس اظهار کرد: در همان زمان که در ایران جنگ بود، دبیر کانون نویسندگان سوئد به من گفت: چرا میخواهی به ایران بروی؟ آن جا جنگ است! من هم به شوخی جوابش را دادم و برگشتم…
این نویسنده سپس به گفتههای چند روز قبل خود که گفته بود میخواهم برای بار آخر به وزارت ارشاد بروم و با مسئولان صحبت کنم، اظهار کرد: دلیل اینکه گفته بودم میخواهم با یکی از مقامات صحبت کنم، این بود که به آنها بگویم چرا جلو یک کتاب جعلی را نمیتوانید بگیرید و نمیگیرید. کتاب و اسم من را جعل کردهاند. اسم ناشر معلوم است…
دولتآبادی سپس گفت: آثار پیکاسو همه شاهکارند، اما در میان آنها گرونیکا از همه متمایز است. حالا آن آقا، میگوید این کتاب اشکال ساختاری دارد، نه جانم! در خراسان قالیچهای بافته میشود که دو طرف آن روست، یعنی پشت و روی آن یکی است. اگر آن منتقد غربی این قالیچه را دیده بود دیگر نمیگفت این اثر همتای گرونیکای پیکاسو است، بلکه میگفت این اثر مثل آن فرش دستباف خراسانی است. نه، آقای نوشآبادی (سخنگوی وزارت ارشاد)! این اشکال ساختاری نیست…
پاو در ادامه اظهار کرد: این روزها از مشهد به من خبر دادهاند که این کتاب (زوال کلنل) در افغانستان چاپ شده و به مشهد آمده است و دیگری میگوید این کتاب به شیراز رسیده است. الان هم میگویم این کتاب اعتبار ملی ماست. آثار ادبی اعتبار ملی ماست. من از شما انتظار دارم جلوی این نقض حقوق معنوی مرا بگیرید. این دیگر آبروی معنوی من است نه مادی. دسیسهای است که میخواهد مرا خراب کند، اما کوه را نمیتوان خراب کرد…
خالق کلیدر اظهار کرد: من از دل کویر ایران سلسله جبال پدید آوردهام. دل کوه میتواند معدن جواهر باشد. آن را میشود کشف کرد اما نمیتوان خرابش کرد…
دولتآبادی هم چنین درباره نفس حضورش در این مراسم اظهار کرد: وقتی که از اینجا به من زنگ زدند و گفتند موضوع برنامه درباره آثار پرمخاطب است، به این فکر کردم که اصطلاح پرمخاطب در مورد ادبیات، اصطلاح کاملاً غلطی است. برای اینکه مخاطب معنی خطابهخوان میدهد، در حالی که در 100 سال اخیر در ادبیات بحث مفصلی وجود داشته در باب اینکه نویسنده خطیب نیست که مخاطب داشته باشد.
این نویسنده پیشکسوت اظهار کرد: ادبیات امری است که آزادانه خلق میشود، آزادانه در اختیار خوانندگان قرار میگیرد، آنان هم آزادند که اثری را بخرند و بخوانند یا نخرند و نخوانند.
او سپس اظهار کرد: ما هنرورز داریم و هنرپذیر، ما خطیب نیستیم و هیچ امر متقنی را نمینویسیم که به دیگران اعمال کنیم…
دولتآبادی درباره تجربه زمان نوشتن آثارش اظهار کرد: بهراستی سوگند میخورم که هرگز در زمان نوشتن به این امر فکر نکردهام که آیا اثر یا آثاری که از من منتشر میشود، خوانده خواهد شد یا نه. عمده فکر من در زمان نوشتن این است که از عهده خودم برخواهم آمد یا نه. برخی درباره من فکر میکنند که انگار این آدم عبوس با دنیا سر جنگ دارد. نه خیر، من با دنیا سر جنگ ندارم…
او سپس درباره کار منتقدان ادبی ایرانی اظهار کرد: من هیچ نقدی را از آثارم نمیخوانم. نه اینکه خیلی قدر باشم، نه. برای این که نقد چیزی به من نمیدهد و وقتی هم به نقد نیاز داشتم، کسی چیزی ننوشت…
دولتآبادی تصریح کرد: پس از این نقد دیگر چیزی درباره من نوشته نشد تا 25 سال بعد که دو مطلب اندک درباره «روزگار سپری شده مردم سالخورده» نوشته شد. من ایرادی به اینکه کسی درباره آثار من نقد ننوشت نمیبینم. چون ما منتقد حرفهای نداریم. بنابراین، من هم وقتی کارم را انجام میدهم به این فکر میکنم که من در نوشتهام پیروز میشوم و او بر عمر من…
او اظهار کرد: من نمیگویم هنرمند هستم، من هنرجو هستم و هنر میورزم.