روشنفکران و کارگران
مفهوم آگاهی رهاییبخشِ پنهانِ در مفهوم روشنفکری، فراز و نشیب رابطه کارگران و روشنفکران را توضیح داده است. این مفهوم پیوسته پرسشی کلاسیک و گاه کلیشهای را درباره رابطه روشنفکران با گروههای مختلف اجتماعی ازجمله کارگران، بازآفرینی میکند. از این منظر کارگران یکی از مهمترین گروههای اجتماعی بودهاند که در تاریخ مدرن تفکر اجتماعی موضوع تئوریپردازیهای بیهمتا قرار گرفتهاند و همواره رابطه روشنفکران (به عنوان حاملان آگاهی رهاییبخش) با کارگران توجه بسیاری را برانگیخته است.
روشنفکران بر مبنای علایق و نگرشهای تئوریک خود تحلیلهای متفاوتی از موقعیت کارگران و جایگاه آنها در ساختار اجتماعی، مبارزه برای حقوق اقتصادی، آزادی فعالیتهای سندیکایی و مبارزه برای دموکراسی داشتهاند. گاه نقش و جایگاه کارگران، دارای اهمیت تعیینکننده شده (همچون تئوری مارکسیستی) و گاه فرعی قلمداد شده و به نسبت این ارزیابی، در نوشتهها و واکنشهای روشنفکران به این طبقه یا گروه اجتماعی اهمیت داده شده است.
میزان آگاهی کارگران به موقعیت ساختاری خود در نظام اجتماعی (همانند تلقی از خود به عنوان طبقه اجتماعی) و بنابراین توجه به وضعیت حقوقی برساخته شده برای آنان، مرتبط است با تئوریهایی که موقعیت آنان را در ارتباط با دیگر گروهها یا طبقات اجتماعی و سازمان سیاسی مستقر توضیح میدهد و در پی آن مفهوم مبارزه اجتماعی و سمت و سوی آن را روشن میکند. بدون تئوریهای راهنما، مبارزات اجتماعی چه برای کارگران و چه دیگر گروهها و طبقات اجتماعی، مبارزاتی غریزی و سازمان نیافته را بههمراه آورده است. از اینرو و با همه بدبینی به تئوریها و تئوریپردازان، گفتمان کارگران و تشکلهای کارگری سرشار است از تئوریهایی که برای توضیح وضعیت خود به آنها متوسل میشوند.