پدیده ترامپ و جامعه آمریکا
رسول نفیسی دانشگاه استریر واشنگتن
12 ژوئن 2016 – 23 خرداد 1395
ظهور دونالد ترامپ، تاجر عمده مستغلات و “شومن” تلویزیون و موفقیت او در جلب آرای میلیونی برای کسب نامزدی حزب جمهوریخواه در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، دریچهای است بر گوشههای کمتر شناخته شدهای از فرهنگ سیاسی این کشور.
انتظار میرفت که ترامپ به علت عدم نزاکت سیاسی و توهین و تحقیر رقبا و نیز زنان، مهاجران، مسلمانان و مکزیکیها و با نمایش دادن بی اطلاعی در امور سیاسی و بخصوص راجع به روابط بینالمللی در اوایل رقابت انتخاباتی از دور خارج شود، ولی درست بر خلاف انتظار با کنار زدن پانزده رقیب انتخاباتی از حزب جمهوریخواه به نامزدی حزب نزدیک شد و هم اکنون با هیلاری کلینتون نامزد احتمالی حزب دمکرات در رقابت تنگاتنگ است.
از نگاه جامعهشناسانه
در توضیح علل محبوبیت ترامپ باوجود رفتار و اظهارات غیرمعمول او، جامعه شناسان سیاسی، روانشناسان و تحلیلگران سیاسی کوشیدهاند. از دید جامعه شناسی سیاسی، توفیق ترامپ را در بازگو کردن احساسات سفیدپوستان طبقه متوسط پائین با سطح تحصیلات متوسطه دانستهاند. این طبقه بازندگان اصلی جهانی شدن اقتصادند و این تغییراتی که عمدتاً برای آنان نفعی نداشته، باعث بروز احساسات ضد خارجی و نیز ضدحکومتی در آنان شده است.
اعضای این طبقه که در بسیاری از موارد با مسیحیان انجیلی تندرو همپوشانی دارند از سیاستهای اجتماعی لیبرال دولت اوباما ناخشنودند و روند فعلی کاربرد زبان منزه و”قابل قبول از لحاظ سیاسی” در مورد زنان و اقلیتها را نمیپسندند.
ریاست جمهوری دو دورهای اوباما نیز تنشهای نژادی را وسعت بخشیده است. این طبقه و بسیاری دیگر از اقشار همسان آن اقدامات این دولت از قبیل برنامه بهداشت عمومی او را در جهت حمایت از سیاه پوستان و بر ضد طبقه متوسط میدانند.
لحن گستاخانه ترامپ به گوش این اقشار خوشایندتر از گفتمان دیپلماتیک و مؤدبانه سیاستمداران است و در گفتمان او اظهارات و اشارات آشنایان خود را تجربه میکنند. آنها در رفتار و گفتار ترامپ اعتماد به نفس و اقتدار میبینند. آنچه در بین ترامپ و طرفداران او رد و بدل میشود نه متن گفتار بلکه اشارات نمادین و طرز بیان و ذکر ناگفتنیهاست.
یکی از کشاورزان حومه ویرجینیا در مصاحبه با واشنگتن پست میگوید: ساختن دیوار دو هزار مایلی در مرز مکزیک یا منع ورود مسلمانان به آمریکا (که ترامپ مطرح میکند) هیچکدام عملی نیست… ولی آنچه اهمیت دارد این است که ترامپ مسائلی را مطرح میکند که بایستی مطرح میشد (و سیاستمداران از آن سرباز میزدند). به بیان دیگر، به لحاظ عدم صراحت ترامپ طرفداران او کلامش را به نحو دلخواه تعبیر میکنند. ترامپ آگاهانه یا ناآگاهانه در سطح و با سادگی پیامهای غضبآلود خود را صادر میکند و با وجود قول و قرارهای مکرر به “پرزیدنت وار” حرف زدن، باز همان لحن گستاخانه معاملات املاکیهای عمده نیویورک را ادامه میدهد. ترامپ در شرح احوال خود مینویسد که پدرش او را خشن بار آورد و از او میخواست که یک “کشتارگر” باشد.
گفتمان ترامپ با اشارات گذرا به بعض مسائل و کلاً بدون درگیری با پیچیدگی واقعیتهای سیاسی و اقتصادی و با تعابیر اغراقآمیز آمیخته است.
در یکی از مناظرهها، “مارکو روبیو”، یکی از رقبای ترامپ کلیت اظهارات و مواضع او را در یک جمله خلاصه کرد. معمولاً در رأس این اظهارات خودستایی این کاندیدا و این که تنها او میداند و میتواند مسائل پیچیده مملکت را حل کند قرار دارد. آمریکا با هزینه دولت مکزیک در برابر مهاجران غیرقانونی “مکزیکی” دیوار میکشد؛ مانع ورود مسلمانان (لااقل بهطور موقت) به خاک آمریکا میشود، قراردادهایی را که با مکزیک و کاناد بسته شده مثل “نفتا” را لغو میکند، او میداند که چطور قرضه ملی ۱۹ تریلیون دلاری را بپردازد چون به رموز معامله و چانه زنی تسلط دارد ولی رموز برنامه خود را افشا نمیکند؛ به واردات چینی تعرفه ۲۵ درصدی میبندد، مخارج حضور نظامی را از کشورهای میزبان دریافت میکند و حتی ممکن است از پیمان نظامی ناتو خارج شود، قرارداد برجام با ایران را بازبینی یا لغو میکند و نهایتاً این که عظمت آمریکا را دوباره برمیگرداند. سّر این عظمت هم گویا ارتش بزرگتر و قویتر است. ترامپ به جای ارائه سیاست داخلی و خارجی قول میدهد که بهترین متخصصان را دور خود جمع میکند. او روش دیپلماسی و تعامل با رهبران دیگر کشورها را بر اساس تجربه خود در معاملات املاک ارزیابی میکند: با رهبران کشورها دور یک میز مینشیند و تنها اوست که میتواند با روش چانهزنی بینظیرش که در عمل ثابت شده است بهترین معاملهها را به نفع آمریکا تمام کند.
نکته قابلتوجه در ترامپ این است که هرجا هم که لازم باشد کلام خود را عوض میکند و مدعی میشود که اظهار او همه پیشنهاد است و قابل تغییر و چانهزنی (و این مهمترین خصیصه ترامپ است که او را از کاندیداهای مذهبی و ایدئولوژی زده مثل “تد کروز” که مطلوب مسیحیان تندرو انجیلی بود شاخص میکند). به نظر میرسد که ترامپ نه تنها هیچ موضع ایدئولوژیک ندارد، بلکه اصولاً به هیچ امر ثابتی پایبند نیست.
با وجود انتقاد شدید او به روابط با چین، گزارشی در “نیویورک تایمز” نشان میدهد که روابط ترامپ با چینیها بسیار نزدیک است. در بسیاری موارد مثلاً بعد از اهانت به خبرنگار زن “سیان ان” منکر شد و در موارد دیگر حتی بعد این که کلیپ صحبت او هم نشان داده میشود او باز به انکار ادامه میدهد. ترامپ در عین اینکه با اهانت کامل با رقبا و روزنامهنگاران برخورد میکند خود تحمل کوچکترین انتقاد و حتی سؤال هایی را که دوست نداشته باشد را ندارد و به همین دلیل است که “جان استوارت” کمدین سیاسی معروف، ترامپ را ” کودک – مرد” خطاب میکند. شاید همین کودکوارگی ترامپ است که در میان طرفداران او به صداقت تعبیر میشود.
از نگاه روانشناسانه
روانشناسانی مثل پروفسور “مک آدامز” شخصیت ترامپ را چنین توصیف میکنند: “برونگرای افراطی، پر جنب و جوش، پر انرژی و بیقرار، سلطهجو، پاداش خواه، پرخاشجو، ریسکپذیر و خودشیفته. او به شباهتهایی بین ترامپ و روسای جمهوری آمریکا اشاره میکند و معتقد است که احتمال دارد که او، مثل جورج دبلیو بوش، در پی به دست آوردن پاداشهای بزرگ به اعمال مخاطرهآمیز دست بزند. مک آدامز اشاره میکند که در عین حال ترامپ ممکن است مثل پرزیدنت نیکسون در برخورد با مسائل بینالمللی سرسخت، عملگرا و خونسرد باشد. ترامپ شخصیت دوست داشتنیای ندارد و در عین حال میخواهد که مرکز توجه و در کنترل همه امور باشد. بعضی از این خصایص چه بسا به تقلب و عدم صداقت در رفتار ختم شوند”.
آماری که این محقق ذکر میکند نشان میدهد که تنها ۲ درصد ادعاهای ترامپ درست است، ۷ درصد دیگر بیشتر درست است تا نادرست، ۱۵ در صد نیمه درست، ۱۵ درصد دیگر بیشتر نادرست و ۴۲ درصد کاملاً نادرست است.
ترامپ به شخصیت تاریخی دیگر یعنی پرزیدنت “اندرو جکسون” شبیه است که با اظهارات و رفتار مشابه در انتخابات سال ۱۸۲۴ پیروز شد. به او در زمان خود القابی مثل “سلطان اوباش” داده شده و تامس جفرسن او را “نالایقترین فرد برای ریاست جمهوری” و “مرد خطرناک” نامیده بود. او نیز به عوامفریبی شهره بود و کسی نمیتوانست رفتار او را پیش بینی کند. همچون پرزیدنت جکسون، شخصیت ترامپ اقتدارگراست و دلواپسی عمده این نوع شخصیت نوعی وسواس بخصوص نسبت به امنیت است. مثلاً وقتی جکسون از طرف قبایل سرخپوست جنوب غربی آمریکا احساس نا امنی کرد آنان را بهطرف دشتهای لم یزرع اوکلاهما کوچاند که فقط ۴۰۰۰ نفر در راهی که بعدها به “جاده اشکها” معروف شد جان باختند. اما به نظر مک آدامز، شخصیتی چنین برونگرا و خودشیفته هم میتواند به بزرگی برسد و هم خود را در مهلکه بیندازد.”
ترامپ حس ناسیونالیستی خفته آمریکا را بیدار کرد. درست در زمانی که به نظر میرسد بانکها و شرکتهای عظیم به آهستگی جایگزین دول محلی میشوند، ترامپ نوید بازگشت به گذشتهای را میدهد که همه امور نظم آمریکایی داشت و خانوادهها بدون ترس زندگی میکردند و داعشی در کار نبود. او تقریباً در همه سخنرانیهایش از قصد خود به نابود کردن داعش تا نفر آخر خبر میدهد. اگر آمریکا و دول دیگر به این مهم توفیق نیافتهاند نه از قدرت این گروه تروریستی بلکه از ضعف دولی است که توجه به حقوق بشر و محیط زیست آنان را زبون کرده است. او در یکی از سخنرانیهایش به تمسخر دولت اوباما پرداخت که به لحاظ ملاحظات زیست محیطی دست به بمباران چاههای نفت تحت کنترل داعش نمیزند. در دولت آینده ترامپ خبری از این دل نازکیها نیست. در آن زمان نه تنها افراد تروریست بلکه خانوادههای آنها هم دستگیر و احتمالاً شکنجه میشوند.
کماطلاعی ترامپ از پیچیدگیهای جهان امروز و توسل به تعابیر قصه مانند که در آخر آن قهرمان داستان که آمریکا باشد با رهبری ترامپ پیروز بیرون میآید در گفتمان انتخاباتی آمریکا بیسابقه نیست. رونالد ریگان با تکرار همین اسطوره پیروز انتخابات سالهای ۱۹۸۰ و ۱۹۸۴ شد. مردم پیامهای ساده و نوستالژی برانگیز را به سخنرانیهای خسته کنندهای که به راه حلهای واقعی میپردازد ترجیح میدهند. ترامپ حتی شاید از این که حملاتی در اروپا و آمریکا فضا را امنیتی کرده و همزمان محبوبیت او بالا رفته شادمان است. ترامپ جهانی ترسناک را ترسیم میکند که در نتیجه بیکفایتی رهبران آمریکا به وجود آمده است و یک “مرد قوی” نظیر او میتواند آن را امن کند.
خطر فاشیزم؟
بعضی از منتقدان ترامپ در او ظهور فاشیزم نو را رصد میکنند. در شرایط مشابهی در اروپا موسولینی و هیتلر به قدرت رسیدند. فیلسوف فقید آمریکایی ریچارد رورتی در کتابی در سال ۱۹۹۸ زمینه بروزاین گونه “قوی مردان” را چنین پیشبینی میکند: “طبقه کارگر در مییابد که هیچ نهادی اعم از دولت و اتحادیهها حامی او نیست و طبقه متوسط نیز از این که برای حمایت از طبقات فرودست مالیات بیشتر بپردازد سرباز میزند. در این حالت، کسی پیدا میشود که به همه اطمینان میدهد که اگر انتخاب شد بوروکرات های از خود راضی و وکلای حقهباز و تجار اسناد بهادار و پروفسورهای پسامدرن را از صحنه خارج میکند. حداقل نتیجه انتخاب این “قوی مرد” زائل شدن دست آوردهای سیاهپوستان و قهوهای پوستان در چند دهه اخیر، مد شدن استهزا و تحقیر و توهین به زنان و دیگران است. خشم و نارضایتی آمریکاییهای با تحصیلات پائین علیه دانشگاهیان که به نظر آنها نوع رفتار و گفتار آنان را تعیین میکنند در وجود این “قوی مرد” دریچه خروجی مییابد”.
منتقدان ترامپ وضعیت آمریکا را مشابه آنچه رورتی در حدود دو دهه پیش مطرح کرده است میبینند و حتی گاه از سر طنز اورا “آخرین رئیسجمهور آمریکا” میخوانند. بعضی دیگر ریاست جمهوری ترامپ را تا این درجه خطرناک تصور نمیکنند ولی اندیشناک نتایج حاصل از پیروزی احتمالی او هستند.
مشکل اساسی در مورد پیشبینی نوع سیاست ترامپ به عنوان رئیسجمهور شخصیت متلون و آراء متناقض او و عدم ارائه هرگونه برنامه منسجمی برای آینده است. مثلاً از یک طرف خواستار ارتشی “بسیار قویتر از ارتش فعلی” است ولی در عین حال خواستار متوازن و متعادل کردن بودجه کشور است. او توجه نمیکند که ارتش آمریکا که در حال حاضر ۲۵ در صد بودجه کل کشور را به خود اختصاص میدهد، قدرتمندتر از ده کشور صنعتی دیگر است. او خواستار مبارزه تا آخرین نفر با داعش است، ولی در عین حال معتقد است که عربستان سعودی باید به بمب اتمی مسلح شود و آمریکا باید از ناتو خارج شود. ترامپ آگاه از این که نمیتواند در برابر کاندیداهای باتجربه حزب رقیب از لحاظ اطلاعات یا برنامه و استراتژی رقابت کند، به ایراد سخنانی بسیار کوتاه و همراه با وعده و وعید و تهدید بسنده میکند. ارتباط ترامپ با طرفدارانش نه بر اساس زبان و کلمات بلکه با ایما و اشاره و حرکات نمادینی است که اجازه میدهد “هرکس بهقدر فهمش” مدعا را بفهمد.
به نظر میرسد که هدف ترامپ ایجاد تصویری از خود است به عنوان رهبری مقتدر که در شرایط موجود، آمریکای تضعیف شده و نابسامان به آن احتیاج دارد.
ترامپ در صورت موفقیت چگونه رئیسجمهوری خواهد بود؟ مخالفانش در اخلاق تند و طبع پرخاشجو و ناشکیب جنگطلبی و بحران میبینند. موافقان معتقدند که او اقتصاد را جلو خواهد برد و در موقع لازم عملگرا خواهد بود. اما تجربههای اخیر مثلاً در مورد جورج دبلیو بوش نشان میدهد که افرادی از این دست بازیچه دست مشاوران و معاونان خواهند شد. ترامپ ادعا میکند که بهترین و کارآزمودهترین متخصصانی را که فقط او میشناسد بکار خواهد گرفت، ولی توجه نمیکند که حتی برای انتخاب مشاوران و متخصصان ورزیده به رهبری آگاه و مجرب نیاز است. اظهارات او در مورد خروج از پیمان ناتو و لغو یکطرفه پیمانهای اقتصادی بین المللی که به انزوا گرایی تعبیر میشود، میتواند به تضعیف موقعیت ایالاتمتحده در برابر رقبای تازهنفسی مثل چین بینجامد. زنده کردن حس ناسیونالیستی شدید در آمریکا میتواند به احساسات مشابهی در کشورهای دیگر منجر شود. مواضع او در قبال لاتین تباران و دیگران بی شک به انسجام و گسترش بیشتر احساسات نژادپرستانه خواهد انجامید.
به نظر میرسد که ترامپ نیروها و احساساتی را آزاد کرده است که حتی یک پرزیدنت ترامپ عملگرا هم نمیتواند آنها را چاره کند.