با یاد آن پرنده که دیگر نیست
این شعر به یاد ” پریشادُخت ِ” شعر پارسی: فروغ فرخزاد در سال 48
نوشته شده است که زبان شاعرانه اش متناسب با زبان شعری ام در همان سال ها است ودر سال 52 در مجله ی “صدا ” نشر یافته بود.
تو با بهار پریدی
هنوز یاد عزیزت کنار پنجره ، مانده ست.
ولاله های حیاط
به سوگواری ِ دست ِ نوازشت ای دوست !
لباس تازه ، نپوشیدند.وآن بنفشه که بوی ترا به تن دارد
چه غمگنانه ترا آه…می کشد ای ماه !تو با بهار پریدی
و آفتابِ سحرگاهِ برکه های غریب
پس از غروب تو ! با بی قراری ِنرگس
زمهربانی ِ چشمانت
گفت و گوها داشت.
هنوز یاد عزیزت کنار پنجره ، مانده ست.
ولاله های حیاط
به سوگواری ِ دست ِ نوازشت ای دوست !
لباس تازه ، نپوشیدند.وآن بنفشه که بوی ترا به تن دارد
چه غمگنانه ترا آه…می کشد ای ماه !تو با بهار پریدی
و آفتابِ سحرگاهِ برکه های غریب
پس از غروب تو ! با بی قراری ِنرگس
زمهربانی ِ چشمانت
گفت و گوها داشت.
همیشه
ای که دلت از نسیم وُ شبنم بود
چراغ ِ روشن یک شعر
ودستی از مهتاب
طلوع ِ هدیه ی تو در غروب ِ پنجره بود.
تو در کدورتِ این فصل های بی حاصل
پیام ِ باران را
برای باغچه می بردی !
وغم گرفته ترین ، اطلسی ِ گلدان را
به شادمانی ِ دستانِ خویش ،می خواندی !
تو عاشقانه ترین شعر این زمان بودی !
تو خوب بودی
خوب …
رضا مقصدی
…………………..
لاهیجان سال 48