محمدرضا نیکفر *
آتن، سال ۳۹۹ پیش از میلاد: سقراط متهم به بیخدایی شده است، متهم به این که جوانان را گمراه میکند و از آیین پدران دور میسازد. محاکمه، که شامل طرح اتهام و دفاع متهم و صدور حکم نهایی است، در طی یک روز صورت میگیرد. سقراط در دفاعیهاش از این شتابزدگی انتقاد میکند. توجهی نمیکنند. هدف، خفه کردن فوری صدای اوست.
آپولوژی، دفاعیه سقراط به روایت افلاطون، نقدی است بر سیاستی مرگآور که با ترساندن از مرگ میخواهد اندیشیدن را که منطق گسترش آن دگراندیشی است، خفه کند. آنیتوس، یکی از مدعیان سقراط، این سیاست را چنین بیان میکند: «یا نمیبایست سقراط را به دادگاه بخوانید و محاکمه کنید، یا اکنون که کردهاید، باید رأی به کشتنش دهید، چه اگر آزادش کنید فرزندان شما بیش از پیش سر در پی او خواهند نهاد و کاملا فاسد خواهند شد.» سقراط در برابر این سیاست مقاومت میکند. در دفاعیاتش آن را به سخره میگیرد و بدان بلافاصله پس از یادآوری سخن آنیتوس چنین پاسخ میدهد: «… تا جان در بدن دارم از جستجوی دانش و آگاه ساختن شما به آنچه باید بدانید، دست برنخواهم داشت». (دوره کامل آثار افلاطون، ترجمه فارسی، ج. ۱، ص. ۲۶)
دفاعیات، به روایت افلاطون، سه بخش دارد. بخش اول، که مربوط به زمانی است که هنوز حکم در مورد سقراط صادر نشده، جواب به اتهامهایی است که به او زدهاند. این بخش با استهزای متهمکنندگان آغاز میشود. بخش دوم، مربوط به زمانی است که دادگاه رأی به گناهکاری او داده و او اینک میتواند خودش پیشنهاد کند که سزایش چه باشد. جواب سقراط روشن است: آزادم کنید تا به روشنگری ادامه دهم. بخش سوم، پس از صدور حکم مرگ است. او عجز و لابه نمیکند و قاطعانه میگوید که مردن را بر زیستن با رویهای ناراست ترجیح میدهد: «آتنیان، گریز از مرگ دشوار نیست؛ گریز از بدی دشوار است. زیرا بدی تندتر از مرگ میدود. از اینرو من پیر و ناتوان به دام مرگ افتادم ولی مدعیانم با همهٴ چستی و چالاکی در چنگال بدی گرفتار آمدند. در پایان این محاکمه شما مرا به مرگ محکوم کردید، و حقیقت آنان را به فرومایگی و بیدادگری محکوم ساخت، و همهٴ ما، هم من و هم آنان، از این پیشآمد خشنودیم. شاید صلاح همهٴ ما در این بود و گمان میکنم خوب است که چنین شد.» سقراط در ادامه این سخن چنین میگوید: «مرا به کام مرگ فرستادید تا دیگر کسی نباشد که به حساب زندگی شما رسیدگی کند ولی آنچه پس از مرگ من روی خواهد داد به عکس آرزوی شما خواهد بود.» (۳۷)
افلاطون در سه رساله سقراطی به طور مشخص به مسئله مرگ پرداخته است: آپولوژی، کریتون و فایدون. در کریتون و فایدون، مرگ در رابطه با موضوع زندگی و اینکه با مردن چه رخ میدهد، به پرسش تبدیل میشود. آپولوژی، به صورتی جانبی، در بخش آخر خود، به این مسئله میپردازد. در آن مرگ بر زمینهای مطرح میشود که مسئلهٴ اصلی آن حقیقت است. در دادگاه سقراط، مرگ وسیلهای است برای ترساندن، برای خفه کردن صدای حقیقت. سقراط درکی دیگر از مرگ را در برابر این درک میگذارد: مرگی که خود انتخاب میکند به خاطر پافشاری بر حقیقت، برای اینکه حتّا اگر قرار است یک دم زنده باشد، میخواهد در آن دم در آشتی با خود به سر برد.
حقیقتی که سقراط به خاطر آن اعدام شد، نه آموزه و کیشی خاص، بلکه پرسشگری بود، پیجویی حقیقت بود. سقراط میپرسد، یعنی جهان میتواند به گونهای دیگر باشد، به گونهای متفاوت از تصورات عموم. اندیشه سقراط دگراندیشی است. دیالکتیک سقراط حرکت از این به آن است، از این به جز−این است. سقراط در دفاعیات، خود، مرگش را بر زمینه حقیقت مینشاند. تاریخ فلسفه از او تبعیت کرده و هرگاه در این تاریخ از مرگ سقراط یاد میکنند، زمینه هرمنوتیکی فهم ماجرا با مفهوم حقیقت مشخص میشود.
محمدرضا نیکفر *
آتن، سال ۳۹۹ پیش از میلاد: سقراط متهم به بیخدایی شده است، متهم به این که جوانان را گمراه میکند و از آیین پدران دور میسازد. محاکمه، که شامل طرح اتهام و دفاع متهم و صدور حکم نهایی است، در طی یک روز صورت میگیرد. سقراط در دفاعیهاش از این شتابزدگی انتقاد میکند. توجهی نمیکنند. هدف، خفه کردن فوری صدای اوست.
آپولوژی، دفاعیه سقراط به روایت افلاطون، نقدی است بر سیاستی مرگآور که با ترساندن از مرگ میخواهد اندیشیدن را که منطق گسترش آن دگراندیشی است، خفه کند. آنیتوس، یکی از مدعیان سقراط، این سیاست را چنین بیان میکند: «یا نمیبایست سقراط را به دادگاه بخوانید و محاکمه کنید، یا اکنون که کردهاید، باید رأی به کشتنش دهید، چه اگر آزادش کنید فرزندان شما بیش از پیش سر در پی او خواهند نهاد و کاملا فاسد خواهند شد.» سقراط در برابر این سیاست مقاومت میکند. در دفاعیاتش آن را به سخره میگیرد و بدان بلافاصله پس از یادآوری سخن آنیتوس چنین پاسخ میدهد: «… تا جان در بدن دارم از جستجوی دانش و آگاه ساختن شما به آنچه باید بدانید، دست برنخواهم داشت». (دوره کامل آثار افلاطون، ترجمه فارسی، ج. ۱، ص. ۲۶)
دفاعیات، به روایت افلاطون، سه بخش دارد. بخش اول، که مربوط به زمانی است که هنوز حکم در مورد سقراط صادر نشده، جواب به اتهامهایی است که به او زدهاند. این بخش با استهزای متهمکنندگان آغاز میشود. بخش دوم، مربوط به زمانی است که دادگاه رأی به گناهکاری او داده و او اینک میتواند خودش پیشنهاد کند که سزایش چه باشد. جواب سقراط روشن است: آزادم کنید تا به روشنگری ادامه دهم. بخش سوم، پس از صدور حکم مرگ است. او عجز و لابه نمیکند و قاطعانه میگوید که مردن را بر زیستن با رویهای ناراست ترجیح میدهد: «آتنیان، گریز از مرگ دشوار نیست؛ گریز از بدی دشوار است. زیرا بدی تندتر از مرگ میدود. از اینرو من پیر و ناتوان به دام مرگ افتادم ولی مدعیانم با همهٴ چستی و چالاکی در چنگال بدی گرفتار آمدند. در پایان این محاکمه شما مرا به مرگ محکوم کردید، و حقیقت آنان را به فرومایگی و بیدادگری محکوم ساخت، و همهٴ ما، هم من و هم آنان، از این پیشآمد خشنودیم. شاید صلاح همهٴ ما در این بود و گمان میکنم خوب است که چنین شد.» سقراط در ادامه این سخن چنین میگوید: «مرا به کام مرگ فرستادید تا دیگر کسی نباشد که به حساب زندگی شما رسیدگی کند ولی آنچه پس از مرگ من روی خواهد داد به عکس آرزوی شما خواهد بود.» (۳۷)
افلاطون در سه رساله سقراطی به طور مشخص به مسئله مرگ پرداخته است: آپولوژی، کریتون و فایدون. در کریتون و فایدون، مرگ در رابطه با موضوع زندگی و اینکه با مردن چه رخ میدهد، به پرسش تبدیل میشود. آپولوژی، به صورتی جانبی، در بخش آخر خود، به این مسئله میپردازد. در آن مرگ بر زمینهای مطرح میشود که مسئلهٴ اصلی آن حقیقت است. در دادگاه سقراط، مرگ وسیلهای است برای ترساندن، برای خفه کردن صدای حقیقت. سقراط درکی دیگر از مرگ را در برابر این درک میگذارد: مرگی که خود انتخاب میکند به خاطر پافشاری بر حقیقت، برای اینکه حتّا اگر قرار است یک دم زنده باشد، میخواهد در آن دم در آشتی با خود به سر برد.
حقیقتی که سقراط به خاطر آن اعدام شد، نه آموزه و کیشی خاص، بلکه پرسشگری بود، پیجویی حقیقت بود. سقراط میپرسد، یعنی جهان میتواند به گونهای دیگر باشد، به گونهای متفاوت از تصورات عموم. اندیشه سقراط دگراندیشی است. دیالکتیک سقراط حرکت از این به آن است، از این به جز−این است. سقراط در دفاعیات، خود، مرگش را بر زمینه حقیقت مینشاند. تاریخ فلسفه از او تبعیت کرده و هرگاه در این تاریخ از مرگ سقراط یاد میکنند، زمینه هرمنوتیکی فهم ماجرا با مفهوم حقیقت مشخص میشود.