در ایران یک خبرنگار منتقد بودن به معنای زیستن با اتهاماتی همچون مزدگیر دولتهای خارجی است
UN Summit on human rights and democracy award given to My Stealthy Freedom Page
English and French translation below
متشکرم از اجلاس ژنو برای این جایزه، و این جایزه را به نام هزاران هزار زن ایرانی معترض به قوانین سرسختانه حجاب اجباری در ایران می پذیرم.
صادقانه بگویم، از آمدن به اینجا و دریافت این جایزه بسیار نگران بودم. چرا؟ چون وقتی یک نفر ایرانی در زمینۀ حقوق بشر فعالیت میکند، دولت ایران آن شخص را به همکاری با سرویسهای مخفی اسرائیلی، آمریکایی و یا انگلیسی متهم میکند. در ایران یک خبرنگار منتقد بودن به معنای زیستن با اتهاماتی همچون مزدگیر دولتهای خارجی است.
ولی چه مکانی بهتر از اینجا، جایی که میتوانیم به انتقاد از همۀ سوء استفاده کنندگان از حقوق بشر بپردازیم، چه در آمریکا باشند، چه در اسرائیل و چه در ایران.
.
من اهل ایرانم، کشوری که بهتر از هرجای دیگری می شناسم…
****
شما ممکن است عکسهایی از میشل اوباما بدون حجاب در عربستان سعودی را دیده باشید. عکسهایی که طوفان خبری بزرگی در رسانههای سراسر دنیا ایجاد کردند.
حالا مایلم رازی را با شما در میان بگذارم – اگر میشل اوباما قصد سفر به ایران را داشته باشد، یا باید موهایش را بپوشاند و یا نخواهد توانست از باجههای کنترل گذرنامه در فرودگاه جلوتر برود. البته چون او بانوی اول آمریکا است به دلیل بیحجابی به زندان نخواهد افتاد، ولی از کشور ایران اخراج خواهد شد. دلیل این امر این است که در ایران هیچ زنی بدون حجاب حق حضور در مکانهای عمومی را ندارد.
افراد بسیاری به من میگویند که ایران دغدغههای بسیار بزرگتری دارد.
من از سال ۱۳۸۸ به پوشش خبری این دغدغههای بزرگتر نیز پرداختهام، من با خانوادههای بیش از ۵۰ نفر از افرادی که در تظاهرات اعتراضی به تقلبات صورت گرفته در انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸ کشته شدند، مصاحبه کردهام.
برای مدتی طولانی، تنها کاری که میکردم نوشتن در مورد مرگ و اعدام و زندانی شدن فعالان سیاسی بود.
ولی وقتی از من میپرسند چرا برای یک تکه پارچه روسری انقدر سر و صدا میکنیم، پاسخ من این است که این یک تکه پارچه هم دغدغۀ بزرگی است. این یک تکه پارچه در دست دولتمردانی که به آزادی باور ندارند، به زنجیری تبدیل شده به دور گردن زنان ایرانی و بیش از ۳۵ سال است که زندگانی، زنده دلی و انرژی را در آنها خفه میکند.
به گفتۀ اسماعیل احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی، تنها در سال گذشته نیروهای پلیس با ۳ میلیون و ۶۰۰ هزار زن به دلیل بدحجابی برخورد کردند و هجده هزار زن بازداشت و به دستگاه قضایی معرفی شدند. البته نیروهای انتظامی در مورد تعداد زنانی که به دلیل بدحجابی مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، آماری جمعآوری نمیکند.
این یک تکه پارچه روسری در دستان رژیمی که حجاب اجباری را به صورت قانون کشوری وضع کرده، ابزاری است برای سرکوب زنان.
حجاب اجباری نیمی از جمعیت ایران را تحت تأثیرات خود قرار داده است. ممکن است اینطور فکر کنید که بسیاری از زنان ایرانی معقتد به حجابند، ولی بگذارید داستان خودم را برایتان بگویم تا به شما نشان دهم که چطور حجاب اجباری میتواند بر زندگی همۀ زنان – چه با حجاب و چه بدون حجاب – اثرگذار باشد.
من در یک روستای کوچک و در یک خانوادۀ سنتی و مذهبی متولد شدم. همۀ افراد خانوادۀ من از جمهوری اسلامی حمایت میکردند. پدر و دو برادرم در جنگ ایران و عراق مبارزه کردند.
مادرم همیشه با حجاب بود، و همچنین خواهرم، خالهها و عمههایم، و در حقیقت همۀ زنان خانوادهام با حجاب بودند.
من هم همچون میلیونها دختر ایرانی از سن هفت سالگی روسری اجباری را به سر کردم. وقتی شما در یک چنین جامعهای بزرگ میشوید، حجاب اجباری به بخشی از بدن شما، وبه هویت شما تبدیل میشود. شما به آسانی نمیتوانید آن را بردارید. برداشتن آن مانند این است که بخشی از وجود خودتان را بِبُرید.
و در نهایت، وقتی در سال ۲۰۰۹ ایران را به مقصد انگلستان ترک کردم، هنوز قادر نبودم روسریم را در ملاء عام از سر بردارم. برداشتن حجاب، وقتی این حجاب به مسالۀ شرف و نام نیک یک خانواده تبدیل میشود، آسان نیست.
پس بنابراین فردی که امروز در اینجا شما را مورد خطاب قرار میدهد، یک زن غربی نیست. من کسی هستم که مسیری طولانی را پیمودهام تا به اینجا رسیدهام. بگذارید بر روی یک مسأله تأکید کنم: من مخالف حجاب نیستم. چیزی که من با آن مخالفم، اجبار است… حجاب اجباری موجب تفرقه در خانواده و اجتماع میشود. و این قوانین، در جامعه ایجاد تنش میکنند.
حجاب اجباری بر مردان نیز تأثیرگذار است — توهینی است به مردان بر این اساس که در صورت دیدن یک تار موی زن، قادر به کنترل امیال اولیهشان نخواهند بود.
در کشور من، اگر شخصی مسلمان نباشد، مثلا یک گردشگر خارجی باشد، چارهای ندارد به جز بر سر کردن حجاب.
فکر نمیکنم مشخص نباشد، ولی من حقیقتاً عاشق کشورم هستم. و هر بار که از جنبههای منفی آن سخن میگویم، قلبم میشکند…
حقیقت این است که ایران کشوری است زیبا، ولی دولت شرایط سختی را بر زنان تحمیل کرده و با آنها همچون شهروندان درجه ۲ رفتار میکند.
و امروز، اگرچه من از قید حجاب اجباری آزادم، ولی برایم بسیار سخت است که زنانی را که از همین آزادی محروم هستند، نادیده بگیرم.
«هرگاه در کشوری آزاد باد در میان گیسوانم میرقصد، من به یاد میآورم که همین گیسوان برای بیش از ۳۰ سال در دستان رژیم جمهوری اسلامی گروگان بودهاند.»
در ماه مه سال گذشته من در فیسبوک صفحهای راهاندازی کردم به نام «My Stealthy Freedom — آزادی یواشکی زنان در ایران». این فرصتی بود برای زنان ایرانی تا عکسهایشان را بدون روسری و یا حجاب به اشتراک بگذارند. این صفحه بسیار پرطرفدار شده و مورد توجه میلیونها نفر قرار گرفته است.
صفحۀ فیسبوک آزادی یواشکی هم اکنون به بلندترین صدای مخالف با حجاب تبدیل شده. ما دیگر یواشکی نیستیم.
عکسهای معمولی از زنان معمولی؛ این زنان در مسند قدرت نیستند، زنانیاند که فعالیت سیاسی نداشتهاند، زنانی از شهرها و روستاها… زنی از همه جای ایران.
برای آنان که عادت کردهاند زنان ایرانی را از سر تا پا در پوششی سیاه ببینند، صفحۀ آزادی یواشکی چهرهای دیگر از ایران را نشان میدهد.
صدای زنان ایرانی به گوش رسانههای سراسر جهان رسیده – روزنامهها و شبکههای تلویزیونی در تمام دنیا «آزادی یواشکی» را پوشش دادهاند.
ولی رسانههای داخل ایران این زنان صفحۀ آزادی یواشکی و حتی خود من را مورد حمله قرار دادهاند. تلویزیون دولتی ایران در برنامهای خبری گزارش کرده بود که من پس از برهنه قدم زدن در خیابانهای لندن توسط سه مرد مورد تجاوز قرار گرفتم!
مایلید بدانید عکسالعمل سیاستمداران ما چه بود؟
هیچ سیاستمدار ایرانی جرأت حمایت از ما را ندارد.
حجاب اجباری تنها موضوعی است که تمامی سیاستمداران ایرانی در آن توافق دارند. فرقی نمیکند که اصلاح طلب باشند و یا محافظه کار، میانهرو و یا تندرو. آنها همگی معتقدند که کسانی که به حجاب اجباری اعتراض میکنند، قانونشکن هستند.
مایلید بدانید عکسالعمل سیاستمداران خارجی سراسر دنیا چه بود؟
هیچ سیاستمدار خارجی جرأت حمایت از ما را ندارد.
اتفاق نادری است که سیاستمداران غربی در دیدار با همتاهای ایرانی خود مسألۀ زنان ایرانی را پیش بکشند. چرا که آنها نیز معتقدند اعتراض کردن به حجاب اجباری قانونشکنی است.
بدتر از آن اینست که هرگاه یک سیاستمدار زن غربی به ایران سفر میکند، به قوانین حجاب اجباری تن در میدهد. از کاترین اشتون تا مقامات رسمی زن از سوئد، ایتالیا و نروژ، همگی حجاب بر سر میکنند و فکر میکنند که با این کار به فرهنگ ایران احترام میگذارند. آیا شما واقعاً فکر میکنید که مجبور کردن زنان به پوشیدن حجاب اجباری فرهنگ ماست؟
پیشنهاد من این نیست که زنان سیاستمدار خارجی در امور داخلی ایران دخالت کنند. ولی آنها باید به این مسأله آگاه باشند که بخش قابل توجهی از زنان ایرانی این حجاب اجباری را رد میکنند.
میدانید، وقتی سیاستمداران ایرانی به کشوری غیر مسلمان سفر میکنند، مصرانه تقاضا میکنند که هیچگونه مشروب الکلی در مراسم شامهای رسمی سرو نشود و تیم زنان همراهشان حجاب کامل داشته باشند. هیچکس در غرب حتی تصورش را هم نمیتواند بکند که از آنها بخواهد در احترام و مطابقت با هنجارهای غربی حجابشان را بردارند.
پس چرا وقتی مقامات رسمی زن از غرب به ایران میروند، به سادگی قوانین حجاب را میپذیرند؟
من از بابت این جایزه قدردانم.
ولی مایلم رهبران کشورهای غربی را که با مقامات ایرانی سر و کار دارند به چالش بکشم تا مسألۀ حقوق زنان در ایران را مطرح کنند. از زنان سیاستمدار میخواهم که وقتی به ایران سفر میکنند، به حجاب اجباری اعتراض کنند. از شما میخواهم که برای منزلت و حقوق زنان ایرانی به پا خیزید.
برخی از شما ممکن است بگویید که حجاب در ایران قانونی است، ولی بردهداری نیز زمانی قانونی بود. اگر هیچکس اعتراض نمیکرد، در اینصورت بردهداری همچنان امروز نیز برجا میبود.
پس شک نداشته باشیم – امروزه مجبور کردن زنان به پوشش و حجاب اجباری تبعیض آمیز و ناعادلانه است.
همانند رهبران جنبش حقوق مدنی در آمریکا، همانند مارتین لوتر کینگ، ما زنان ایران نیز رویایی داریم — رویای ما این است که روزی صدایمان شنیده شود، جهان با ما بایستد و حجاب اجباری از ایران برای همیشه رخت برگیرد.
متشکرم،