سیمُرغ


نام آورترین چهره ی اسطوره ای-افسانه‌ای ایرانی است. او نقش مهمـی در داستان های شاهنامه دارد. کنامش کوه اسطوره‌ای قاف است. دانا و خردمند اسـت و به رازهای نهان آگاهی دارد. زال را می پرورد و همواره او را زیر بـال خویش پشتیبــانی می‌کند. به رستم در نبرد با اسفندیار رویـین تن یاری می‌رســانــد و… جز در شاهنامه دیگر چامه سرایان پارسیگوی نیز سیمـــرغ را چهره? داســتان خـــــود قرار داده‌اند. از آن دسته‌است منطق الطیر عطار نیشابوری.

درایران باستان:سابقه ی حضور این مرغ اساطیری در فرهنگ ایـرانی به پیش از اسلام می رسد.آن چه از اوستا و آثار پهلوی بر می آید ، می توان دریافــت که ســـیــمـــرغ ، مرغی است فراخ بال که بر درختی درمان بخش به نام “ویســپوبیش” یا “هرویــســپ تخمک” که در بردارنده ی تخمه ی همه ی گیاهان است ،آشیــان دارد.در اوستا اشاره شده که این درخت در در دریای “وروکاشا” یا “فراخکرت” قرار دارد.کلــمه ی سیمرغ در اوستا به صورت “مرغوسئن” آمده که جزء نخستین آن به معنای “مرغ”است و جزء دوم آن با اندکی دگرگونی در پهلــوی به صورت “سین” و در فارســی دری “سـی ” خوانده شده است و به هیچ وجه نمــاینده ی عدد 30 نیســت ؛ بلــکه معنـای آن همان کلمه ی”شاهین” می شود.شاید مقصود از این کلمه (سی) بیان صفت روحــانــیـت آن مرغ بوده است. در شاهنامه فردوسی و منظومه های حماسی:سیمرغ بعد از اسلام هم در حــماسه های پهلوانی هم در آثار عرفانی حضور می یابد.سیمرغ در شاهنامه ی فردوســـی دو چهره ی متفاوت یزدانی (در داستان زال) و اهریمنی (در هفت خوان اسفنـــدیار ) دارد. زیرا همه ی موجودات ماوراء طـبیعت نزد ثـــنویان (دوگانه پرستـــان ) دو قلــوی متــضاد هستند.سیمرغ اهریمنی بیشــتر یک مرغ اژدها ســت ، فاقــد استــعداد های قدسی سیمرغ یزدانی است و به دست اسفندیار در خوان پنجمش کشــته مــی شــود. ورود سیمرغ یزدانی به شاهنامه با تولد” زال” آغاز می شود.”سام “پدر زال فزمان می دهد فرزندش را که با موهای سفید به دنیا آمده در صحرا رها کنند تا از بین برود.سیمرغ به سبب مهری که خدا در دلش می افکند ، زال را به آشیانه می بـرد و می پرورد. سرانجــــام وقتـــی سام به دنبال خوابـــی که دیده است به پای البـــــرز کـوه (جایگاه سیمرغ) به سراغ زال می آید ،سیمرغ بعد از وداع با زال پری از خـــــود را به او مـــــی دهد تا به هنگام سختی از آن استفاده کند.سیمرغ دو جا در شــاهنــامه کمک هـــای مهمی به زال می کند. یکی به هنگام به دنیا آمدن رستم که به علــــــت درشت بودن تولدش با مشکل مواجه شده است و سیمرغ با چاره جویی به موقع ایــن مشکل را بر طرف می کند. دیگری به هنگام جنگ رستم و اسفندیار است که رســتــم ناتـــــوان از شکست دادن اسفندیار با روشی که سیمرغ به وی می آموزد مـــوفق می شــود. اسفندیار را در نبرد مغلوب کند.سیمرغ هم چنین زخم های بدن رستم را هــــــم مداوا می کند.

اگرچه در شاهنامه سیمرغ به منزله ی موجودی مادی تصویر می شود ،امــــا صفات و خصوصیات کاملا ً فوق طبیعی دارد.ارتباط او بــا این جهــان تنها از طریق زال است. بــه یکی از امشاسپندان یا ایزدان یا فرشتگان می ماند که ارتــباط گهگاهشان با این جهان ، دلیل تعلق آن ها با جهان مادی نیست.سیمرغ در دیگر متون اســاطیری فارسی هم چون ” گرشاسب نامه ” ی “اسدی توسی” چهره ای روحانی و مابــــعدالطبـــیـــعـــی ندارد.اصولا ً جز در قسمت اساطیری شاهنامه ،بعد از اسلام ما متن اســـاطـیـــری به معنای حقیقی کلمه نداریم ، به همین سبب است که سیمرغ تنها با شــخـصیـــــت و ظرفیت بالقوه تاویل پذیره ای اسطوره ایش که در شاهنامه ظاهر می شود ، به آثـــــار منظوم و منثور عرفانی فارسی راه می یابد و از طریق شخصیت رمزی خود در عناصـــر فرهنگ اسلامی جذب می گردد.البته معلوم نیست که دقیقا ً از چه زمانی و به دست چه کسی سیمرغ صبغه ی عرفانی گرفته است.

پس از شاهنامه ی فردوسی کتب دیگری نیز در ادبــیــات فارسـی هست که در آن ها ذکری از سیمرغ و خصوصیاتش آمده است.از جمله ی آن ها کتـب و رسالات زیر را می توان بر شمرد:رسالة الطیر ابن سینا ، ترجمه ی رسالة الطیر ابــن سیـنا توسط شهاب الدین سهروردی ، رسالة الطیر احمد غزالی ، روضة الفریقین ابوالرجــاء چاچی ، نزهت نامه ی علایی(نخستین دایرة المعارف به زبان فارسی ) ،بحر الفواید (متـنی قدیمی از قرن ششم که در قرن چهار و پنج شکل گرفته و در نیــمه ی دوم قــــرن شـــشـــم در سرزمین شام تالیف شده است) و از همه مهم تر منطق الطیر عطار.

در منطق الطیر:منطق الطیر عطار داستان سفر گروهـی از مرغان به راهنمایی هد هد به کوه قاف برای رسیدن به آستان سیمرغ است. هـــــر مــرغ به عنوان نماد دسته ی خاصی از انسان ها تصویر می شود. سختی های راه باعث می شــــود مرغـــان یکی یکی از ادامه ی راه منصرف شوند . در پایان ، سی مرغ به کوه قاف می رسنـــــد و در حالتی شهودی در می یابند که سیمرغ در حقیقت خودشان هستند.اکثر محــقــقـــان ادبیات ، از جمله” دکتر شفیعی کدکنی” معتقدند که در این داستان ، سیمرغ رمزی از وجود حق تعالی است.سیمرغ رمز آن مفهومی است که نام دارد و نشان نــدارد.ادرک انسان نسبت به او ادراکی است “بی چگونه”.سیمرغ در ادبیات ما گاهی رمـــــــزی از وجود آفتاب که همان ذات حق است ، نیز می شود. ناپیدایی و بی همتا بودن سیمرغ ، دستاویزی است که او را مثالی برای ذات خداوند قرار می دهد.محقق دیگر ادبیــات ، “دکتر پورنامداریان” معتقد است که در این داستان ، سیمرغ در حقیقت رمز” جبرئیـل ” است.چرا که تقریبا ً تمام صفات سیمرغ در وجود جبرئیل جمع است.صورت ظاهـری آن ها ( بزرگ پیکری ، شکوه و جمال ، پر و بال ) به هم شباهت دارد.بنا بر آیــــه ی یـــک سوره ” فاطر ” فرشته ها بال دارند. در داستان زال و سیمرغ ، سیمرغ واســــطــــه ی نیروی غیبی است و زال هم سیمایی پیامبر گونه دارد.این ارتباط بی شباهت به ارتباط جبرئیل (فرشته ی وحی) و پیامبران نیست.شبیه داستان پرورش کــــــودک بــــی پناه توسط سیمرغ در مورد جبرئیل در فرهنگ اسلامی وجود دارد.جبرئیل نگهدارنـــــــده ی کودکان بنی اسرائیل است که مادرانشان آن ها را از ترس فرعون در غارها پنهـان کرده اند.مشابه عمل التیام بخشی زخم های رستم توسط سیمرغ را ، در فرهنگ اسلامی در واقعه ی شکافتن سینه ی رسول خدا در ارتباط با واقعه ی معراج می بینیم.هــــــم چنان که سیمرغ بر درخت” هروسیپ تخمک” آشیان دارد ، جبرئیل نیز ساکن درخــــت ” سدرة المنتهی “است.

سیمرغ گاهی با مرغان اساطیری دیگر مثل “عنقا” خلط می شود.عنـــقــــا از ریشـــه “عنق” و به معنای ” دارنده ی گردن دراز ” است. وجه مشترک سیـــمـرغ و عنقا “مرغ بودن ” و ” افسانه ای بودن ” است. در واقع عنقا یک اسطوره ی جاهلی عرب است و سیمرغ یک اسطوره ی ایرانی.شباهت های ذکر شده باعث شده که در ذهن شاعران و نویسنــدگان این دو مــرغ اســـطـــوره ای گاهی به هم مشتبه شـــوند ، حال آن که درحقیقت دو خاستگاه متفاوت دارند.